یک مرد آبی

یک مرد آبی

می نویسم تا بدانم که بودم. چه اشتباهاتی داشته ام. چه تفکراتی در گذشته داشتم .نوشتن برای من مانند یک میراث است. به همین میراث کوچک خود افتخار میکنم. میدانم نوشته هایم الزاما صحیح نیست و آنچنان هم بازدیدکننده ندارد اما میدانم این نوشته ها، خود واقعی من است. اگر روزی از نوشتن منصرف شوم آن روز از خود واقعی مرد آبی دور و دورتر شده ام.

دوست دوران سخت

کم پیش میاد اینقدر یکی رو شبیه خودم ببینم. محمد و میگم. آخر این هفته مراسم ازدواجش هست. تنها دوستی که عقایدش بهم نزدیکه و کمی قابل تحمل!!! دوستی که از ناراحتیش ناراحت و از ازدواجش بیشتر از خودش خوشحالم. ای کاش بیشتر کسایی مثل تو تو زندگیم بودن. ولی متاسفانه یا خوشبختانه ی دونه ای و رقیب نداری.

معمولا دوستی ها توی شرایط خوب و نرمال بوجود میاد ولی منو محمد تو اولین روزای زمستون سال 89 اونم تو سرمای استخون سوز عجب شیر آشنا شدیم. به این نتیجه رسیدم که دوستی های بوجود اومده  تو شرایط سخت مطمئنا بیشتر پابرجاست.تمام خاطرات خدمت و ساقه طلایی خوردنای تبریز به کنار بعدش سختی های بیکاری و بعدم سختی های ازدواج و همه و همه. امروز اما منتظر ازدواجتم. از مشکلاتتم خبر دارم اما حالا دیگه منوتو مثل گرگ بارون دیده شدیم. حالا دیگه بریم به سمت زندگی جدید و سختی جدید. آرزوی آرامش ، رضایت و موفقیت برای خودت و همسرت (تیک ا پیکچر !!!)