دلبستگی به دنیا در حد شوهرخاله
- دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۹ ق.ظ
- ۰ نظر
بعضی اوقات اتفاق های دور و برم رخ می ده که باعث میشه گذر عمرم رو بیشتر از قبل احساس کنم. یکی از اون اتفاق هایی که جدیداً بوجود اومده، به دنیا اومدن یک کوچولوی زیبا توی خانواده فامیل بوده (البته میگن باجناق فامیل نمیشه)!!! آره، حالا ما شدیم شوهر خاله. اسم کوچولوی ما هم شده "مهیار"
در دیدار اول من با اون بچه بعد از لذت بردن از زیباییش(البته معمولا زیبا نیستن!!!)، اولین حسی که بهم دست میده این هست که شروع میکنم به مرور خاطرات گذشته. حدود 15 تا 20 سال قبل. دوران کودکی. دوران بی مسئولیتی. دورانی که تنها عنوانی که داشتیم "فرزند" بود. حالا شوهر که شدیم بماند، شوهر خاله هم شدیم...!!!
بعدش به صورت ناجوانمردانه شروع میکنم به مقایسه خودم و اون بچه بی زبون. اینکه قراره منو اون با هم و در کنار هم زندگی کنیم ولی در حالت نرمال اون قراره حداقل 30 سال بیشتر از من توی این دنیا زندگی کنه...!!!
اینو مطمئنم که این مقایسه به هیچ وجه دلیل بر حسادت من به اون بچه نیست و فقط حسرتی هست که بواسطه دلبستگی من به این دنیا، اون رو بوجود آورده. شاید این دلبستگی بخاطر اینکه جدیداً آرمش بیشتری رو تو زندگی احساس میکنم و تا حالا هیچ چیز حتی بدهکاری زیاد هم نتونسته این آرامش رو بهم بزنه..!
نمیدونم چمه! ولی خیلی وقته که چیزی ناراحتم نمیکنه. خیلی وقته ناامید نشدم. خیلی وقته که احساس تنهایی نمیکنم . خیلی وقته شبا بدون دغدغه فکری میخوابم و ....
نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت. شاید زندگیم آرامش قبل طوفان رو تجربه می کنه. لامصب آرامش درون بدجوری دلبستگی دنیایی میاره. خدایا شکرت. دنیات رو با سرعت برون که حالا حالاها قصد پیاده شدن ندارم...!!!
پی نوشت 1 : خودم رو میشناسم، از اونجایی که با کوچکترین بیماری کافر میشم ، از اون دسته از آدم هایی میشم که در نهایت از خدا آرزوی مرگ میکنم. حالا باش و ببین!!!
- ۹۷/۰۱/۲۷