یک مرد آبی

یک مرد آبی

می نویسم تا بدانم که بودم. چه اشتباهاتی داشته ام. چه تفکراتی در گذشته داشتم .نوشتن برای من مانند یک میراث است. به همین میراث کوچک خود افتخار میکنم. میدانم نوشته هایم الزاما صحیح نیست و آنچنان هم بازدیدکننده ندارد اما میدانم این نوشته ها، خود واقعی من است. اگر روزی از نوشتن منصرف شوم آن روز از خود واقعی مرد آبی دور و دورتر شده ام.

آزار صبحگاهی

Girl

هر روز در مسیر رفتن به محل کار با دختر خانمی برخورد دارم که دقیقاً در یک مکان خاص با هم تلاقی داریم!!! از اونجایی که من طبق قانون سه ثانیه جنس مخالف رو دید می زنم(البته در شرایطی تعداد ثانیش تلرانس داره) احساس میکنم چند روزی هست که دیگه خیلی موذب شده و وقتی از مقابلم رد میشه بدجوری استرس داره. البته اون حدود 15 سالی ازم کوچیکتره و این عکس العمل اون رو بخاطر آزار و اذیت هایی  که در طول روز تحمل میکنه، طبیعی می دونم. بعضی اوقات این پسرای نوجوون که اکثراً دهه هفتادی و هشتادی هستند ی حرفایی تو خیابون میزنن که خودم شرمنده میشم چه برسه به ی دختر 15 ساله.

خلاصه ای کاش میشد ی وقتایی که تصادفا همیشه یکی هم مسیرت میشه  باهاش سلام و علیکی داشتی و اینجوری موذب نباشی.

الان خیلی وقته صبح من با آزار یکی دیگه شروع میشه !!!  یکی که احساس میکنم خیلی تنهاست...

  • یک مرد آبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی