یک مرد آبی

یک مرد آبی

می نویسم تا بدانم که بودم. چه اشتباهاتی داشته ام. چه تفکراتی در گذشته داشتم .نوشتن برای من مانند یک میراث است. به همین میراث کوچک خود افتخار میکنم. میدانم نوشته هایم الزاما صحیح نیست و آنچنان هم بازدیدکننده ندارد اما میدانم این نوشته ها، خود واقعی من است. اگر روزی از نوشتن منصرف شوم آن روز از خود واقعی مرد آبی دور و دورتر شده ام.

ابتدای بی شعوری

یکی از معیارهایی که میشه شعور ما آدما رو باهاش اندازه گیری کرد نحوه برخورد با حیواناتی هست که حق حیات در کنار ما رو دارند.

یادمه از بچگی حیوان دوستی از طرف خانواده علی الخصوص مادرم در مغز ما چپونده شده بود..! طوری که من حتی قدرت کشتن ی سوسک رو هم ندارم حتی از اون فاضلابیهاش..!! و تمام موجودات زنده مزاحم بایستی بصورت زنده به دامان طبیعت بر می گشتن.

این دلسوزی مادرم که به ما هم سرایت کرده بود ، به حدی رسیده که گربه ها در آسایش کامل و کاملا شیک و مجلسی در حیاط پشتی خونمون زندگی کنن و از اونجایی که زاد و بلدشون در حد لالیگابود..!! تقریبا گربه از خونه ما به سطح منطقه صادر می شد.

از بچگی هم یادمه انواع حیوونات از مرغ و خروس بگیر تا کبوتر و جغد!! رو تو حیاط خونه نگهداری می کردیم و همشون رو هم بعد از مردنشون با چشمای گریون تو حیاط خونه دفن کردم.

حالا بعد از اون سالها خلاصه مطلب اینکه آقایون و خانم هایی که بدلیل ترس از ی حیوون به خودتون اجازه میدید بهشون آسیب بزنید، این مشکل خود شماست. خودتون رو اصلاح کنید و گرنه در هر سن، جایگاه اجتماعی و ... که باشین در ابتدای راه بی شعوری قرار دارین...!!!
  • یک مرد آبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی