مارهای ناامیدی
- جمعه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۰۳ ق.ظ
- ۵ نظر
چقدر دنیا شبیه بازی مارپله شده.
تلاش پشت تلاش تا اینکه مسیر طولانی و سخت زندگی رو پله پله طی میکنی. بعد کم کم مارهای زندگیت خودشون رو نشون میدن. مارهایی که همیشه تو یک نقطه از زندگی درحال درجا زدن و نیش زدن هستن تا نزارن منو و تو به آرزوها و امیدهامون برسیم. تو این مسیر البته که انتخاب های ماست که تأثیرگذاره ولی شانس هم نیازه ! توی مارپله شانس میتونه شماره تاس باشه ولی تو زندگی واقعی میتونه خانواده بهتر باشه. دوستای دلسوز تر باشه و ...
یادمه وقتی تو بچگی وسط بازی از یک مار نیش میخوردم چقدر ناراحت و ناامید میشدم مخصوصا اگه از اون مارهای خوش خط وخال بود و منو میبرد اولین خونه بازی! و سقوط آزاد
بنظرم امکان نداره کسی تا حالا نیش نخورده باشه. همه خوردن. ولی این وسط دو تا انتخاب وجود داره
اولی اینکه با اراده و تلاش بیشتر دوباره بازی زندگی رو از نو شروع کنی و مواظب انتخاب هات باشی و بدون هیچ نق زدن امیدت فقط خودت باشی و شانس هایی که گفتم.
دومی اینکه وقتی سقوط کردی تو هم بشی مثل اون ماری که به دیگران زخم میزنه و زندگیش میگذره
پی نوشت : فرق بین مار بودن و یار بودن فقط یک حرف هست. امیدوارم بتونم اولا خودم این مسیر سخت رو طی کنم و بعدش بتونم برای دیگران یار باشم . بتونم شانس های زندگی دیگران باشم. بتونم همون نردبون بلند بازی باشم که دیگران رو پرتاپ کنم به سمت آرامش...
- ۹۷/۱۱/۱۹